نوشته/ ترنس اروین
ترجمه/ محمد سعید حنایی کاشانی
انتشارات/ موسسۀ قصیده
گروه هنری پلکان تلخیص/ مرضیه حیدرپور
این کتاب به معرفی برخی مسائل جالب توجه فلسفی در تفکر عهد باستان اختصاص دارد، در طی ۱.۱۰۰ سال یا همین حدود از هومر تا سِنت اگوستین.
اشعار هومر از جملۀ نخستین آثار ادبیات یونانی است و در تفکر متاخر عهد باستان تاثیر عمیقی به جا گذاشته است. مرگ اگوستین در ۴۳۰ بعد از میلاد در دورهای اتفاق افتاد که امپراتوری روم غربی ( لاتین زبان) متلاشی شده است. سنّت تفکر باستان در فلسسفه در امپراتوری روم شرقی(یونانی زبان) و در دولتهای عرب، قبل از ورود مجدّد به اروپای غربی، ادامه یافت و از جهاتی سقوط بخشی از امپراتوری روم نشان بارز گسست مهمی در تاریخ فلسفه است. با این همه، کاملاً خطا نیست که آگوستین را شروع فلسفۀ قرون وسطی محسوب کنیم.
هومر
هومر احتمالاً در اواسط قرن هفتم قبل از میلاد میزیسته است. شاید ۱۵۰ سال قبل از شروع تفکّر یونانی و احتمالاّ در ایونیا میزیسته است، جایی که فلسفۀ یونانی در آنجا آغاز شد، در میان یکی از اجتماعات یونانی غرب آسیا. او آرائش (یا آراء بیان شده در اشعارش) را به صورت روایت منظوم عرضه میکند، نه بهصورت استدلالی فلسفی؛ اما این آراء نه بَدَوی یا ابتدایی است و نه نامعقول.
یکی از فیلسوفان یونانی، کسنوفانس (۵۸۰ تا ۴۸۰ ق.م)، توضیح میدهد که به این دلیل از هومر انتقاد میکند که «همه از ابتدا از هومر آموختهاند». او در فرض این نکته که هومر به مقام مرجعی بیهمتا رسیده است سخن برصواب میگوید. زیرا یونانیان هیچ متن مقدسی مانند کتاب مقدس و یا قرآن در اختیار نداشتند. آنان فقط دو منظومه بلند منسوب به هومر، یعنی ایلیاد و اُدیسه را در اختیار داشتند.
بسیاری از یونانیان عناصر اصلی و مؤثر تلقیشان از خدایان و رابطۀ خدایان با آدمیان را از آثار هومر بیرون کشیدند و نگرش و آرمان اخلاقی برگرفته از این آثار تا مدتها بعد از آنکه این افکار سراسر به انتقاد گرفته شده بود همچنان پُر نفوذ باقی ماند.
نگرش اخلاقی هومر از تلقی او نسبت به شخص آرمانی به آسانترین نحو فهمیده میشود. شخصیتهای اصلی ایلیاد قهرمانان عصری که گذشتهاند. خوبی و برتری یا فضیلتشان ( سه نحوۀ ترجمۀ کلمۀ یونانی arête ) در عصر خود هومر بیهمتا بود.اما آنچه هومر خوبی میشمرد آن گونه چیزی نیست که ما به راحتتترین نحو بتوانیم آن را چنانکه هست تصور کنیم.
مقداری از خوبی شخص از اختیارش بیرون است. شخص خوب باید در خانوادهای خوب زاده شده باشد و باید خودش ثروتمند و قوی باشد؛ هومر پیشنهاد می کند که شخص نیمی از خوبیاش را در آن روزی که برده میشود از دست میدهد. گرچه هومر کسانی را که که ثروت کسب کرده باشند، بیآنکه در خانوادهای شریف زاده شده باشند، به حساب نمیآورد و کسانی که با نگرش او همراه باشند از اینکه چنین افرادی را واقعاً خوب بشمارند خودداری میکنند.عناصر تشکیل دهندۀ خوبی شخص از حیث موروثی و اجنماعی و مادّی آنقدر اهمیت دارند که اگر آنها را دارا باشنید، ولو آنکه به بدی رفتار کنید، همچنان شخصی خوب باقی میمانید. پ خوبی شخص تا این اندازه در اختیارش نیست.
اما برخی جنبههای آن در اختیارش است و از او انتظار میرود که برتریاش را در افعالش نشان دهد، افعالی که بطور مشخص و به طور آرمانی افعال فردی جنگاور و رهبر است. و مرد خوب در نبرد برتری نشان میدهد و فضائل بارز او نیرومندی و مهارت و دلیری است. او در جایگاهی برجسته در جامعه زاده میشود و سهم بزرگی از منابع و ذخایر آن دارد و به این فضایل نیاز دارد تا از جایگاهش در برابر حمله دفاع کند. و لذا از او انتظار میرود برتر باشد.
ما اغلب شخصی را خوب میپنداریم که با دیگر افراد نیز خوب رفتار می کند. در علم اخلاق هومر نیز به همین سان از قهرمان انتظار میرود که دلنگران منافع دیگران نیز باشد؛ اما طبیعت و حود دلنگرانی او برای آنها آن چیزی نیست که شاید ما انتظار داشته باشیم.
قهرمان یقیناً به دیگران بیاعتنا نیست. البته دلنگرانی محدود به دلنگرانی برای افراد نیست. گاهی افراد دلواپس مصالح گروهیاند که در طرحی با همکاری مشترک متعلق به آن گروهند. در نزد رهبران یونانی این گروه سپاه یومام است که فکر جمعیِ حاکم بر آن موافق است.
قهرمانی که نیرو و قدرت برتری دارد، زیردستانی دارد که به او متکیاند و از او انتظار میرود که از آنان دفاع کند؛ آنان بطور معمول و مشروع از او توقع کمک دارند.
گذشته از این انتظارات مشّخصِ افرادخاصّی دارند، مردم بطور کلّی از قهرمان انتظار دارند که برانگیخته از احساسات مشترک انسانی باشد. بنابراین، منافع دیگر مردمان برای قهرمان دارای اهمیت است و اگر او نسبت به این منافع بیاعتنا باشد، بر او خرده گرفته میشود. و با این وصف رفتار قهرمان با این منافع جزء مهمی از خوبی او نیست و هیچ بخشی از فضیلت قهرمانی را ازدست نمیدهد و همچنان بهتری آخایی باقی میماند و هیچکس نیز گمان نمیکند که بیاعتنایی خودپسندانۀ او شاید به اعتبار و شهرت او به خوبی زیان وارد آورد. از سوی دیگر، اگر او به چنگ راهزنان دریایی میافتاد و او را به بردگی میفروختند، نیمی از فضیلتش را از دست میداد. انتقاد از این گونه بیاعتنایی نسبتاً ملایم باقی میماند؛ زیرا بیاعتنایی خودپسندانه در مقایسه با عناصر اصلی خوبی شخص عیب کوچکی است.